|
جمعه 5 مهر 1392برچسب:, :: 10:0 :: نويسنده : ساوالان
سلام به دوستای گلم بعد مدتها دوری دوباره تصمیم گرفتم وبلاگ شقایق را بروز کنم از تمامی دوستان عزیزی که با کامنت ها و پیامهاشون مرا مورد لطف قرار دارند سپاسگذارم ساوالان.
دو شنبه 16 مرداد 1391برچسب:, :: 1:14 :: نويسنده : ساوالان
سرمای زمستان و گرمای دستان تو صدای باران و نگاه پاک تو و شروع آرزوها من و تنهایی و هر شب یاد تو من و تو و ستاره ها باد سرد و چشمان ناب تو شروع مرگ آرزوها من و بیداری و هر شب خواب تو پارگی اجباری قفل دستان ما شوق دیدن لبخند زیبای تو تو در رویای بی من و من هر لحظه در غم سودای تو من و یک صفحه بی روح تنها کنار تنهایی و تکرار یاد تو شکسته و بی فردا خفتن همه آرزوها جز آرزوی همیشه بیدار دیدار یاد تو من منتظر و سکوت سرد تو جواب رفتن تو و اشک های بی پناه من آهنگ باران و بغض دوباره حس تلخ جدای و قلب بی گناه من آخر این صفحه نوشتم از راه ما جدا. این راه تو، این راه من
سه شنبه 1 فروردين 1391برچسب:, :: 14:37 :: نويسنده : ساوالان
منو ببر به رویاهات... بارون بشم رویاهاتو خیس بکنم... منو ببر به رویاهات... بزار دلتنگی هام بره ... منو ببر به رویاهات... بزار تو رویاهات گم بشم... منو ببر به رویاهات... که خسته ام از همه کس... تمام زندگانیم شکنجه بود و بس... منو ببر به رویاهات... تموم بشه سیاهی هام... شبهای سرد دلتنگی هام... منو ببر به رویاهات... قاطی رویاهات بشم... بارون بشم تو رویاهات... رویاهاتو خیس بکنم... با رویاهات خیسم کنی... منو ببر به رویاهات دیونه رویاهاتم...
سه شنبه 1 فروردين 1391برچسب:, :: 14:23 :: نويسنده : ساوالان
یکی را دوست میدارم ولی او باور ندارد.
جمعه 26 اسفند 1390برچسب:, :: 20:46 :: نويسنده : ساوالان
بی تو در سکوت شب می گریم... بی تو غبار غم بر دلم نشسته... بی تو ساعت درونم خوابیده... بی تو آسمون دلم همیشه ابریست... بی تو زخمهای دلم التیام نمی یاببد... بی تو رویاهایم یخ زده... بی تو در شبهای سیاه اسیرم...
جمعه 26 اسفند 1390برچسب:, :: 20:18 :: نويسنده : ساوالان
این روزها چقدر دلم برات تنگ میشود... نمیدانم چرا... یاد چهارشنبه سوری که با هم جشن گرفتیم... یاد عید نوروز که با هم بودیم... یاد ورزش صبحگاهی در پارک... یاد قدم زدن توی خیابونهای شهر... یاد سبزه سبز کردنهامون... یاد تمرین موسیقی... یاد آواز خوندمونون... یاد شبهای رویایی با هم بودن... یاد خنده ها و گریه هامون... یاد خاطره هامون... یاد عشق خاطره انگیزمون... دلم تنگه برای همه خاطره ها و رویاهای بر باد رفته مون... دلم برات خیلی تنگ میشه...
شنبه 20 اسفند 1390برچسب:, :: 16:35 :: نويسنده : ساوالان
زیبایی عشق به سکوت است نه فریاد پس با تمام سکوتم دوستت دارم...
شنبه 20 اسفند 1390برچسب:, :: 16:20 :: نويسنده : ساوالان
چی نصیبت میشه , وقتی عذابم میدی ؟!
کاش که عشق رو یک بار , تو چشمات می دیدیم كاش تو چشمام ميديدي چقدر عاشقت هستم كاش اينجوري نمي رفتي و ميموندي پيشم و آرومم ميكردي يك بار پرسيدي دوسم داري گفتم آره خيلي زياد دوستت دارم ديوووونه وار اما آخرش تنهام گذاشتي گريمو ديدي ولي بازم بي خيال رفتي
پنج شنبه 18 اسفند 1390برچسب:, :: 20:29 :: نويسنده : ساوالان
سه شنبه 9 اسفند 1390برچسب:, :: 16:42 :: نويسنده : ساوالان
نمی دانم چرا امشب واژه هایم خیس شده اند
دو شنبه 24 بهمن 1390برچسب:, :: 8:56 :: نويسنده : ساوالان
... این جهان کهنسالی است که لحظه به لحظه آنهم در ناگهانی میگذرد و هم در غفلت ها...هستی بیرحم نجات بخشی است که گاهی از سر کم آوردن به آن تقدیر می گویی...همین تقدیر مرا با تو آشنا کرد...انگار گریستن از پی گریستن سرنوشت من است.دنیای من بدون حضور تو خیلی چیزها کم دارد. نباید بری... بی تو رویاهایم بی مادر می شوند...
جمعه 21 بهمن 1390برچسب:, :: 10:35 :: نويسنده : ساوالان
بی تو رویاهایم یخ بسته... بی تو زمستان وجودم را پر کرده... بی تو تنم می لرزد از سرما... بی تو هم جا یخبندانه... بی تو آرزوهایم یخ بسته...
جمعه 21 بهمن 1390برچسب:, :: 10:14 :: نويسنده : ساوالان
حالا سالهاست هیچ نامه ای به مقصد نمیرسد... حالا بعد ار آن همه سال. بعد از آنهمه دوری... آنهمه صبوری...نای نعنای نو رسیده می آید... پس بگو قرار است که تو بیایی...حالا که آمدی... حرف بسیار... وقت ما اندک... آسمان هم که بارانیست... می دانم که می مانی... پس لا اقل باران را بهانه کن... دارد باران می آید...
پنج شنبه 20 بهمن 1390برچسب:, :: 16:21 :: نويسنده : ساوالان
کاش می دونستی طعم بوسه هاتو... هیچ میدونی طعم بوسه هاتو... کاش میدونستی... هیچ میدونستی عطر بوسه هاتو... کاش میدونستی.. هیج میدونستی رنگ بوسه هاتو... کاش میدونستی... بوسه هات طعم گس خرمالوی... بوسه هات رنگ تمشک وحشی... بوسه هات عطر گل یاس وحشی... بوسه هات رنگ عشقه... بوسه هات رنگ خداست...
پنج شنبه 20 بهمن 1390برچسب:, :: 16:12 :: نويسنده : ساوالان
من از اون لبای مستت بوسه های عاشقانه میخوام... من از اون بوسه های عاشقانه می خوام... من از لبای آلبالویت بوسه های آبدار می خوام.. من برای زنده موندن خاطراتم ازت بوسه می خوام... من برای به رویا رفتن با تو بوسه هاتو می خوام... من برای عشقمون هم که شده دوباره ازت بوسه می خوام... من ازت بوسه می خوام...
پنج شنبه 20 بهمن 1390برچسب:, :: 15:24 :: نويسنده : ساوالان
غریب آشنا... دوستت دارم بیا... در افق نگاهت... می گردم دنبال خاطراتت... جاده ها بی انتها... بعد رفتن تو... خانه ام سوت و کور... سرد و بی روح... باران بی ترانه... می چکد از ناودان خیال... روح خسته ام... اسیر خاطرات...
چهار شنبه 19 بهمن 1390برچسب:, :: 12:54 :: نويسنده : ساوالان
زندگی به من آموخت که چگونه گریه کنم اما گریه به من نیاموخت که چگونه زندگی کنم.....تو نیز به من آموختی چگونه دوست بدارم اما به من نیاموختی که چگونه تو رو فراموش کنم
چهار شنبه 19 بهمن 1390برچسب:, :: 12:27 :: نويسنده : ساوالان
چشمانش پر از اشک بود به من نگاه کردو گفت مرا دوست داری؟ به چشمانش خیره شدم، قطره های اشک را از چشمانش زدودم و خداحافظی کردم، روزی دیگر که او را دیدم، آنقدر خوشحال شد که خود را در آغوش من انداخت و سرش را روی سینه ام گذاشت و گفت اگر مرا دوست داری امروز بگو…! ماه ها گذشت و در بستر بیماری افتاده بود، به دیدارش رفتم و کنارش نشستم و او را نگاه کردم و گفت بگو دوستم داری…! می ترسم دیگر هیچگاه این کلمه را از دهانت نشنوم، ولی هیچ حرفی نزدم به غیر از خداحافظی…! وقتی بار دیگر به سراغش رفتم روی صورتش پارچه سفیدی بود، وحشت زده و حیران پارچه را کنار زدم، تازه فهمیدم چقدر دوستش داشتم… امروز روز مرگ من است، مرگ احساسم، مرگ عاطفه هایم امروز او می رود ومرا با یک دنیا غم بر جا می گذارد او می رود بی آنکه بداند به حد پرستش دوستش دارم…
پنج شنبه 29 دی 1390برچسب:, :: 19:57 :: نويسنده : ساوالان
در امتداد نگاه تو... و بغض تنهایی من مغلوب وجود تو میشود
پنج شنبه 29 دی 1390برچسب:, :: 19:50 :: نويسنده : ساوالان
این شبها چشمهای من خسته است... گاهی اشگ... گاهی انتظار... این سهم چشمهای من است...
پنج شنبه 29 دی 1390برچسب:, :: 19:48 :: نويسنده : ساوالان
نمی دانم چرا امشب واژه هایم خیس شده اند مثل آسمانی که امشب میبارد و اینک باران بر لبه پنجره های احساسام مینشیند و چشمانم را نوازش میکند شاید از لحظه دلتنگی گذر کنم
پنج شنبه 29 دی 1390برچسب:, :: 19:34 :: نويسنده : ساوالان
پنج شنبه 29 دی 1390برچسب:, :: 19:31 :: نويسنده : ساوالان
زیباترین تصویری که در زندگیم دیدم نگاه عاشقانه و معصومانه تو بود...
پنج شنبه 29 دی 1390برچسب:, :: 19:26 :: نويسنده : ساوالان
سهراب گفتي:چشمها را بايد شست......شستم ولي !.........
پنج شنبه 29 دی 1390برچسب:, :: 19:24 :: نويسنده : ساوالان
ﺍﺷﮏ ﻫﺎﯾﯽﻧﺮﯾﺨﺘﻪ ﺩﺍﺭﻡ ﻭ ﺗﻮ
پنج شنبه 29 دی 1390برچسب:, :: 19:9 :: نويسنده : ساوالان
دوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارم
دوستتدارم
|