|
پنج شنبه 29 دی 1390برچسب:, :: 19:50 :: نويسنده : ساوالان
این شبها چشمهای من خسته است... گاهی اشگ... گاهی انتظار... این سهم چشمهای من است...
پنج شنبه 29 دی 1390برچسب:, :: 19:48 :: نويسنده : ساوالان
نمی دانم چرا امشب واژه هایم خیس شده اند مثل آسمانی که امشب میبارد و اینک باران بر لبه پنجره های احساسام مینشیند و چشمانم را نوازش میکند شاید از لحظه دلتنگی گذر کنم
پنج شنبه 29 دی 1390برچسب:, :: 19:34 :: نويسنده : ساوالان
شبیه برگ پاییزی ، پس از تو قسمت بادم
خداحافظ ، ولی هرگز نخواهی رفت از یادم خداحافظ ، و این یعنی در اندوه تو می میرم در این تنهایی مطلق ، که می بندد به زنجیرم و بی تو لحظه ای حتی دلم طاقت نمی آرد و برف نا امیدی بر سرم یکریز می بارد چگونه بگذرم از عشق ، از دلبستگی هایم ؟ چگونه می روی با اینکه می دانی چه تنهایم ؟ خداحافظ ، تو ای بانوی شب های غزل خوانی خداحافظ ، به پایان آمد این دیدار پنهانی خداحافظ ، بدون تو گمان کردی که می مانم خداحافظ ، بدون من یقین دارم که می مانی !!
پنج شنبه 29 دی 1390برچسب:, :: 19:31 :: نويسنده : ساوالان
زیباترین تصویری که در زندگیم دیدم نگاه عاشقانه و معصومانه تو بود...
پنج شنبه 29 دی 1390برچسب:, :: 19:26 :: نويسنده : ساوالان
سهراب گفتي:چشمها را بايد شست......شستم ولي !.........
پنج شنبه 29 دی 1390برچسب:, :: 19:24 :: نويسنده : ساوالان
ﺍﺷﮏ ﻫﺎﯾﯽﻧﺮﯾﺨﺘﻪ ﺩﺍﺭﻡ ﻭ ﺗﻮ
پنج شنبه 29 دی 1390برچسب:, :: 19:20 :: نويسنده : ساوالان
پنج شنبه 29 دی 1390برچسب:, :: 19:9 :: نويسنده : ساوالان
دوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارم
دوستتدارم
پنج شنبه 29 دی 1390برچسب:, :: 1:35 :: نويسنده : ساوالان
مرا ببخش ![]() |