شقایق اینجا من خیلی غریبم آخه اینجا کسی عاشق نمیشه
هر چه می خواهد دل تنگت بگو...
درباره وبلاگ


به وبلاگ من خوش آمدید

پيوندها
زنی در آستانۀ فصلی سرد
01melodi07
ღ بـهـتـریـن شـعـرهــایی که خــونـدم ღ
دير گاهيست كه من تنها مانده ام پشت اين ديوار غمها مانده ام
منو عشقم
مهرا پیتاژ عشقم ررررررفت
عشق من
مـحـمـد جـــــان دوسـتـت دارم
تا شقایق هست زندگی باید کرد
کوچه های خاطره
عنوان لینک
کیت اگزوز
زنون قوی
چراغ لیزری دوچرخه

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان شقایق اینجا من خیلی غریبم آخه اینجا کسی عاشق نمیشه و آدرس shagayeg.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.









ورود اعضا:

نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 9
بازدید دیروز : 15
بازدید هفته : 38
بازدید ماه : 290
بازدید کل : 11025
تعداد مطالب : 110
تعداد نظرات : 33
تعداد آنلاین : 1

Alternative content


نويسندگان
ساوالان
m

آخرین مطالب
<-PostTitle->


 
پنج شنبه 29 دی 1390برچسب:, :: 1:34 :: نويسنده : ساوالان

 
دو شنبه 26 دی 1390برچسب:, :: 12:41 :: نويسنده : ساوالان

تو مثل بارانی در صبحگاهی زیبا...

تو مثل نسیمی  در سحرگاهان...

تو مثل شقایق های وحشی در دشت...

تو مثل جو یباری در کوهساران...

تو مثل ابری در آسمانها...

تو مثل مه ای نشسته بر دامنه کوه...

تو مثل عطر گلهای وحشی صحرائی...

تو مثل شبنمی  روی نسترنهای وحشی...

 

 
دو شنبه 26 دی 1390برچسب:, :: 12:38 :: نويسنده : ساوالان

دلم برای کسی تنگ است که دل تنگ است…
دلم برای کسی تنگ است که طلوع عشق را به قلب من هدیه می دهد …
دلم برای کسی تنگ است كه با زیبایی کلا مش مرا در عشقش غرق می کند…
دلم برای کسی تنگ است که تنم آغوشش را می طلبد …
دلم برای کسی تنگ است که دستانم دستان پر مهرش را می طلبد…
دلم برای کسی تنگ است که سرم شانه هایش را آرزو دارد…
دلم برای کسی تنگ است که گوشهایم شنیدن صدایش را حسرت می کشد …
دلم برای کسی تنگ است که چشمانم ، چشمانش را می طلبد …
دلم برای کسی تنگ است که مشامم به دنبال عطر تن اوست…
دلم برای کسی تنگ است که اشکهایم را دیده…
دلم برای کسی تنگ است که تنهاییم را چشیده…
دلم برای کسی تنگ است که سرنوشتش همانند من است…
دلم برای کسی تنگ است که دلش همانند دل من است…
دلم برای کسی تنگ است که تنهاییش تنهایی من است…
دلم برای کسی تنگ است که مرهم زخمهای کهنه است…
دلم برای کسی تنگ است که محرم اسرار است…
دلم برای کسی تنگ است که راهنمای زندگیست…
دلم برای کسی تنگ است که قلب من برای داشتنش عمرها صبر می کند…
دلم برای کسی تنگ است که دوست نام اوست…
دلم برای کسی تنگ است که دوستیش بدون (( تا )) است…
دلم برای کسی تنگ است که دل تنگ دل تنگی هایم است…
دلم برای کسی تنگ است

 
پنج شنبه 22 دی 1390برچسب:, :: 17:6 :: نويسنده : ساوالان


باور نکن تنهائیت را...

من در تو پنهانم و تو در من...

از من به من نزدیک تر تو...

از تو به تو نزدیک تر من...

 
پنج شنبه 22 دی 1390برچسب:, :: 16:23 :: نويسنده : ساوالان


عشق مثل آسمون می مونه گاهی صاف...گاهی ابری...

عشق مثل دریاست گاهی آروم گاهی موج...

عشق مثل ساحل می مونه ...گاهی خشک  گاهی نمناک...

عشق مثل بارون می مونه...گاهی غمگین...گاهی شاد...

عشق مثل خورشید می مونه ...گاهی طلوع و گاهی غروب...

عشق مثل شبنم می مونه...گاهی لرزان گاهی سکون...

عشق هر چی که باشه...

هرچی باشه زیباست...

 

 
چهار شنبه 21 دی 1390برچسب:, :: 15:28 :: نويسنده : ساوالان

سکوت نکردم که فراموشت کنم

نمی خواهم از یادم بروی....

اشک نمی ریزم

تا.......

لحظه های نبودنت را ابری کنم

تنها...تنها...

لحظه های با تو بودن را مرور می کنم

و...به تو می اندیشم در ابدیت لحظه ها

نمی دانی چه غمگینم

در این تاریکی شبها

چه بی تابانه دلگیرم

نمی دانی که گاهی عاشقانه

در تب رویای تو آرام می گیرم.

 
چهار شنبه 21 دی 1390برچسب:, :: 15:25 :: نويسنده : ساوالان


 اسمم : به نام تو

قلبم : بخاطر تو

عشقم: به یاد تو

جسمم : برای تو

جونم: فدای تو

روحم: کنار تو

اما .......................

زندگیم مال خودم ... چون زندگیم توئی ...!

 

 
چهار شنبه 21 دی 1390برچسب:, :: 15:9 :: نويسنده : ساوالان

من تمام فریادها را بر سر خود می کشم چرا می دانستم که در این وادی،عشق و صداقت مدت هاست که پر کشیده اند...

 
چهار شنبه 21 دی 1390برچسب:, :: 13:37 :: نويسنده : ساوالان

 

وحشت از عشق که نه ، ترس ما فاصله هاست صحبت از خاطره هاست صحبت از کشتن ناخواسته ی عاطفه هاست کوله باریست پر از هیچ که بر شانه ی ماست گله از دست کسی نیست مقصر دل دیوانه ی ماست

 
سه شنبه 20 دی 1390برچسب:, :: 20:35 :: نويسنده : ساوالان


پرسید باران؟ گفتم بهار!
پرسید بهار؟ گفتم لحظه های با تو بودن!
پرسید لحظه ؟ گفتم کوچه بن بست!
پرسید کوچه بن بست ؟ گفتم من و تو!
پرسید من و تو ؟ گفتم
قصه ی ناگفته!

پرسید قصه نا گفته ؟ گفتم هزار و یک شب بودن ما!
پرسید هزارو یک شب بودن ما؟ گفتم زیر پنجره ی تنهایی من!
پرسید زیر پنجره ی تنهایی؟ گفتم اشک مهتاب وقتی نمی غلتد!
پرسید اشک
مهتاب؟ گفتم شکوه التماس وقتی دست نیاز به سویت دراز می کنم!
پرسید شکوه التماس؟ گفتم شبهای تاریک
یلدایی!
پرسید شبهای تاریک یلدایی؟ گفتم اشک های سرشار پنهانی!
پرسید اشکهای سرشار پنهانی؟ گفتم قلبی که از دیدار می تپد و از ندیدن یار می گرید!
پرسید قلب؟ گفتم تو!
پرسید من؟ گفتم عشق!
پرسید عشق؟ گفتم نوری که هرگز نمی میرد!
پرسید نور؟ گفتم
عشق!
پرسید عشق؟ گفتم اشک!
پرسید اشک؟ گفتم عشق!
پرسید عشق؟ گفتم هاله ی دل تنگی!
پرسید هاله ی
دلتنگی؟ گفتم عشق!
گریست!
پرسیدم عشق؟
گفت گریستن برای بودنهایی که باید باشند و نیستند و نبودنهایی که نباید باشند و هستند!
من گریستم ، او گریست،
کسی از دالان
تنهایی چشم های منتظر غمزده مان فریاد زد