شقایق اینجا من خیلی غریبم آخه اینجا کسی عاشق نمیشه
هر چه می خواهد دل تنگت بگو...
درباره وبلاگ


به وبلاگ من خوش آمدید

پيوندها
زنی در آستانۀ فصلی سرد
01melodi07
ღ بـهـتـریـن شـعـرهــایی که خــونـدم ღ
دير گاهيست كه من تنها مانده ام پشت اين ديوار غمها مانده ام
منو عشقم
مهرا پیتاژ عشقم ررررررفت
عشق من
مـحـمـد جـــــان دوسـتـت دارم
تا شقایق هست زندگی باید کرد
کوچه های خاطره
عنوان لینک
کیت اگزوز
زنون قوی
چراغ لیزری دوچرخه

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان شقایق اینجا من خیلی غریبم آخه اینجا کسی عاشق نمیشه و آدرس shagayeg.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.









ورود اعضا:

نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 15
بازدید دیروز : 15
بازدید هفته : 44
بازدید ماه : 296
بازدید کل : 11031
تعداد مطالب : 110
تعداد نظرات : 33
تعداد آنلاین : 1

Alternative content


نويسندگان
ساوالان
m

آخرین مطالب
<-PostTitle->


 
چهار شنبه 30 شهريور 1390برچسب:, :: 23:9 :: نويسنده : ساوالان

تقدیم به سنگ صبورم سایه... 

 

رویاهای خیسم پرمیکشد....

 

 

 

گمشده ای در افق.

 

به دنبال گمشده ام.در تنگ غروب غمگین.

 

 

 

دلم بدجوری گرفته.

 

غروب ...

 

 

 

افسرده ترم کرده.

 

با دلی شکسته.

 

 

 

تنهای تنها.

 

تنها تر از همیشه

 

 

 

تنها تر از قو های وحشی.

 

فریادی در سکوت شب صدایم میزند...

 

 

 

شب است و سکوت لحظه ها...

 

شب رویائی از راه میرسد...

 

 

 

رویاهایم...

 

رویاهای خیس آرزوهایم...

 

 

 

در سایه گم می شوند...

 

سایه ای لرزان...

 

 

 

سایه ای دل انگیز...

 

در انتظار بی نهایت...

 

 

 

رسیدن به سایه ها زیباست...

 

هم صدا با من..

 

 

 

در میان تاریکی...

 

سایه ای دیگر...

 

 

 

در میان تاریکی گم میشود...

 

و همراه خودش...

 

 

 

رویا های خیسم را با خودش می برد...

 

 


 

 

 

 



ادامه مطلب ...
 
سه شنبه 29 شهريور 1390برچسب:, :: 20:0 :: نويسنده : ساوالان

 

باز هم چک چک باران و صدای ترمز شدید ماشین توی کوچه واسه اینکه تو چاله ی آب نیفته...

بارانی که لحظه ای شدت می گیره و لحظه ای دیگه آرام زمزمه می کنه ....

پرده ای که کنار می ره تا نسیم هم در این هوای دل انگیز جایی برای گذر داشته باشه ...

زیبای آرامش بخش ....باران....

منو با اسب خیال می بره.....

چتری از باران ، زیر برگ های سبز درختان ، رو به دریایی خروشان ...

گام به گام روی شنای خیس ساحل ........خنکای آب رو با پاهای عریانم احساس می کنم ...

رو به آسمون قطرات خیس بارونم رو صورتم .........یه نفس عمیق از عمق وجودم ....

من عاشق ساحل بارانیم......



 
شنبه 26 شهريور 1390برچسب:, :: 20:59 :: نويسنده : ساوالان


 


من همون جزیره بودم

خاکی و صمیمی و گرم

واسه عشق بازی موجها

قامتم یه بستر..

یه عزیز دردونه بودم پیش چشم خیس موجها

یه نگین سبز خالص روی انگشتر دریا

تا که یک روز تو رسیدی توی قلبم پا گذاشتی

غصه های عاشقی رو تو وجودم جا گذاشتی

زیر رگبار نگاهت دلم انگار زیر و رو شد

برای داشتن عشقت همه جونم آرزو شد

تا نفس کشیدی انگار نفسم برید تو سینه

حس عاشقی همینهههههههههههههههههههه

اومدی تو سرنوشتم بی بهونه پا گذاشتی

اما تا قایقی اومد از من و دلم گذاشتی

رفتی با قایق عشقت روی روشنی فردا

من و دل اما نشستیم چشم به راهت لب دریـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــا

دیگه رو خاک وجودم نه گلی هست نه درختی

لحظه های بی تو بودن میگذره اما به سختی

دل تنها و غریبم داره این گوشه میمیره

ولی حتی وقته مردن باز سراغت رو میگیره ....

 

 
شنبه 26 شهريور 1390برچسب:, :: 19:28 :: نويسنده : ساوالان

 

صدایم کن همنفس...

صدایم کن که صدایت قلب زخمیم را مرحم است.

صدایم کن که صدایت برام رویاست.

صدایم کن هم نفسم  که صدای تو تسکین درد هایمه.

صدایم کن که محتاج صدای آشنای تو ام.

صدایم کن با صدای مستت.

صدایم کن که صدایت مرا به زندگی امیدوار میکنه.

صدایم کن.........

 
شنبه 26 شهريور 1390برچسب:, :: 1:35 :: نويسنده : ساوالان

 

 

 

 

 

 

چشمای مغرورش هیچوقت از یادم نمیره .
رنگ چشاش آبی بود .
رنگ آسمونی که ظهر تابستون داره . داغ داغ…
وقتی موهای طلاییشو شونه می کرد دوست داشتم دستامو زیر موهاش بگیرم
مبادا که یه تار مو از سرش کم بشه .
دوستش داشتم .
لباش همیشه سرخ بود .
مثل گل سرخ حیاط . مثل یه غنچه …
وقتی می خندید و دندونای سفیدش بیرون می زد اونقدرمعصوم و دوست داشتنی می شد که اشک توی چشمام جمع میشد.
دوست داشتم فقط بهش نگاه کنم .
دیوونم کرده بود .
اونم دیوونه بود .
مثل بچه ها هر کاری می خواست می کرد .
دوست داشت من به لباش روژ لب بمالم .
می دونست وقتی نگام می کنه دستام می لرزه .
اونوقت دور لباش هم قرمز می شد .
بعد می خندید . می خندید و…
منم اشک تو چشام جمع میشد .
صدای خنده اش آهنگ خاصی داشت .
قدش یه کم از من کوتاه تر بود .
وقتی می خواست بوسش کنم ٫
چشماشو میبست ٫
سرشو بالا می گرفت ٫
لباشو غنچه می کرد ٫
دستاشو پشت سرش می گرفت و منتظر می موند .
من نگاش می کردم .
اونقدر نگاش می کردم تا چشاشو باز می کرد .
تا می خواست لباشو باز کنه و حرفی بزنه ٫
لبامو می ذاشتم روی لبش .
داغ بود ......

 

 
شنبه 26 شهريور 1390برچسب:, :: 1:26 :: نويسنده : ساوالان

 

حالا که رفته ای

ساعتها به این می‌اندیشم

که چرا زنده ام هنوز؟

مگر نگفته بودم که

بی تو می‌میرم؟

خدا یادش رفته است مرا بکشد

یا تو قرار است برگردی ؟

 

 
جمعه 25 شهريور 1390برچسب:, :: 17:30 :: نويسنده : ساوالان

 

عشق یعنی شب نخفتن تا سحر
عشق یعنی سجده ها با چشم تر
عشق یعنی سر به دار اویختن
عشق یعنی اشک حسرت ریختن
عشق یعنی در جهان رسوا شدن
عشق یعنی مست و بی پروا شدن
عشق یعنی سوختن یا ساختن
عشق یعنی زندگی را باختن

 

 
جمعه 25 شهريور 1390برچسب:, :: 17:22 :: نويسنده : ساوالان

 

میدونی چیه...

مهم نیست چند تا کانتکت تو فونبوک گوشیت باشه...

مهم نیست دیگران فکر کنن چقد دوستات زیادن!!!...

مهم نیست دوستی های ١٢-١٣ ساله داشته باشی...

مهم نیست که دوستات هرجای دنیا که رفتن بازم ارتباطت رو باهاشون حفظ کرده باشی..

مهم نیست چقدر و تا کجاهاااااا به خاطر دیگران از خودت گذشته باشی....

مهم نیست که برای دیگران هروقت و هرجا که خواستن ، با همه جون و دلت کنارشون بوده باشی..



هیچی مهم نیست...وقتی که دلت گرفته باشه و حتی یک نفر نباشه که حس کنی تو بهش نزدیکی...باهاش راحتی. حتی فقط در این حد که بتونی گوشی رو برداری و بگی: دلم گرفته، فقط یه کم باهام حرف بزن. همین
 

 
جمعه 25 شهريور 1390برچسب:, :: 17:17 :: نويسنده : ساوالان

 

رویا را دوباره باید ساخت . تا که یک روز به حقیقت پیوندد .

در خواب باید فهمید طعم زندگی را . شروع کن زندگی را با یک رویایی ناب

عشق را باید از انتهای جاده که هنوز هم چشم قادر به دیدن آن نیست درک کرد .

معنایش را باید چشید از دیگری پرسیدن کاری بس عبث و بیهوده است .

راز عشق را بر دیگری افشا مکن تا که خود پا به بیراهه نهد و عشق را فهمد

رویای خود را باز از نو آفریدم و شروع به گشت در فراسو برای بدست

آوردن راز عشق نمودم تا که معنایش را درک کنم و رویایم را به

حقیقت پیوندم .

باز همه چیز از یادم رفت و دوباره از خواب پریدم
 

 
جمعه 25 شهريور 1390برچسب:, :: 17:13 :: نويسنده : ساوالان

 

کاش میشد هیچ کس تنها نبود
کاش میشد دیدنت رویا نبود
گفته بودی با تو می مانم ولی...
رفتی و گفتی و اینجا جا نبود
سالیان سال تنها مانده ام
شاید این رفتن سزای من نبود
من دعا کردم برای بازگشت
دست های تو ولی بالا نبود
باز هم گفتی که فردا میرسی
کاش روز دیدنت فردا نبود
 

 
جمعه 25 شهريور 1390برچسب:, :: 17:8 :: نويسنده : ساوالان

 

 می نویسم
می خوانم و فریاد می زنم
همیشه دوستت دارم
اما حیف که
دوست داشتن همیشه کافی نیست......
بی تو دیگه نمی تونم
ذره ذره تموم شدم
ای بی وفا ای مهربون
تو رفتی و تنها شدم
حالا می گم بیا ولی
انگار دیگه نمی تونی
یکی دیگست تو زندگیت
اینو از قلبت شنیدم
می دونی گریه می کنم
شبا یرای عشق تو؟
نمی رسم یه تو ولی داد می زنم دیوونتم

 

 
جمعه 25 شهريور 1390برچسب:, :: 15:9 :: نويسنده : ساوالان

 

... دلم گرفته از تو که میگی دوستت دارم اما معنی اش را نمیدونی.

از توئی که می خوای من مال تو باشم اما خودت مال من نیستی.

دلم گرفته از توئی که زیر بارش بارون برام میمیری اما وقتی آفتاب میشه همه چیز یادت میره.

دلم از تو گرفته که همه چیز منی اما حتی معنی این حرفامو نمی دونی...

 
جمعه 25 شهريور 1390برچسب:, :: 14:21 :: نويسنده : ساوالان

 


 چطور بگم که دلتنگ توام تویی که مونس شب های دل بی قراری ام بودی
چطور بگم که باغ دلم به غم نشسته واز دوری تو دلتنگ شده؟
چطور بگم که وجود تو... گرمای صدای دلنشین توبه من آشفته
زندگی می بخشه؟
چطور بگم که این دل بی طاقت بهانه تو را می گیرد؟
چطور بگم که دستانم گرمی دستانت را می خواهد؟
ای تنهاترین ستاره زندگی من
پشت پنجره دل تنگم به انتظار لحظه با تو بودن می مانم
تا با آمدنت دل بی قرارم را آرام کنی

 

 
پنج شنبه 24 شهريور 1390برچسب:, :: 18:21 :: نويسنده : ساوالان

 

 

...تو را می شناسم... چون خودم نیز از جنس تو هستم...تو را میشناسم وقتیکه شبها سرت را بر بالش میگذاری...صورتت را در بالشت فرو میبری تا هیچ نامحرمی صدای بغضهایت را نشنود...ترا میشناسم ای آشنای من...