شقایق اینجا من خیلی غریبم آخه اینجا کسی عاشق نمیشه
هر چه می خواهد دل تنگت بگو...
درباره وبلاگ


به وبلاگ من خوش آمدید

پيوندها
زنی در آستانۀ فصلی سرد
01melodi07
ღ بـهـتـریـن شـعـرهــایی که خــونـدم ღ
دير گاهيست كه من تنها مانده ام پشت اين ديوار غمها مانده ام
منو عشقم
مهرا پیتاژ عشقم ررررررفت
عشق من
مـحـمـد جـــــان دوسـتـت دارم
تا شقایق هست زندگی باید کرد
کوچه های خاطره
عنوان لینک
کیت اگزوز
زنون قوی
چراغ لیزری دوچرخه

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان شقایق اینجا من خیلی غریبم آخه اینجا کسی عاشق نمیشه و آدرس shagayeg.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.









ورود اعضا:

نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 23
بازدید دیروز : 15
بازدید هفته : 52
بازدید ماه : 304
بازدید کل : 11039
تعداد مطالب : 110
تعداد نظرات : 33
تعداد آنلاین : 1

Alternative content


نويسندگان
ساوالان
m

آخرین مطالب
<-PostTitle->


 
دو شنبه 24 بهمن 1390برچسب:, :: 8:56 :: نويسنده : ساوالان

... این جهان کهنسالی است که لحظه به لحظه آنهم در ناگهانی میگذرد و هم در غفلت ها...هستی بیرحم نجات بخشی است که گاهی از سر کم آوردن به آن تقدیر می گویی...همین تقدیر مرا با تو آشنا کرد...انگار گریستن از پی گریستن سرنوشت من است.دنیای من بدون حضور تو خیلی چیزها کم دارد. نباید بری... بی تو رویاهایم بی مادر می شوند...

 
جمعه 21 بهمن 1390برچسب:, :: 10:35 :: نويسنده : ساوالان

بی تو رویاهایم یخ بسته...

بی تو زمستان وجودم را پر کرده...

بی تو تنم می لرزد از سرما...

بی تو هم جا یخبندانه...

بی تو آرزوهایم یخ بسته...

 

 

 

 

 

 
جمعه 21 بهمن 1390برچسب:, :: 10:14 :: نويسنده : ساوالان

حالا سالهاست هیچ نامه ای به مقصد نمیرسد...

حالا بعد ار آن همه سال. بعد از آنهمه دوری...

آنهمه صبوری...نای نعنای نو رسیده می آید...

پس بگو قرار است که تو بیایی...حالا که آمدی...

حرف بسیار... وقت ما اندک...

آسمان هم که بارانیست...

می دانم که می مانی...

پس لا اقل باران را بهانه کن...

دارد باران می آید...

 
پنج شنبه 20 بهمن 1390برچسب:, :: 16:51 :: نويسنده : ساوالان

 
پنج شنبه 20 بهمن 1390برچسب:, :: 16:46 :: نويسنده : ساوالان

 
پنج شنبه 20 بهمن 1390برچسب:, :: 16:21 :: نويسنده : ساوالان


کاش می دونستی طعم بوسه هاتو...

هیچ میدونی طعم بوسه هاتو...

کاش میدونستی...

هیچ میدونستی عطر بوسه هاتو...

کاش میدونستی..

هیج میدونستی رنگ بوسه هاتو...

کاش میدونستی...

بوسه هات طعم گس خرمالوی...

بوسه هات رنگ تمشک وحشی...

بوسه هات عطر گل یاس وحشی...

بوسه هات رنگ عشقه...

بوسه هات رنگ خداست...


 

 
پنج شنبه 20 بهمن 1390برچسب:, :: 16:12 :: نويسنده : ساوالان

من از اون لبای مستت بوسه های عاشقانه  میخوام...

من از اون بوسه های عاشقانه می خوام...

من از لبای آلبالویت بوسه های آبدار می خوام..

من برای زنده موندن خاطراتم ازت بوسه می خوام...

من برای به رویا رفتن با تو بوسه هاتو می خوام...

من برای عشقمون هم که شده دوباره ازت بوسه می خوام...

من ازت بوسه می خوام...

 
پنج شنبه 20 بهمن 1390برچسب:, :: 16:1 :: نويسنده : ساوالان

 
پنج شنبه 20 بهمن 1390برچسب:, :: 15:24 :: نويسنده : ساوالان

غریب آشنا...

دوستت دارم بیا...

در افق نگاهت...

می گردم دنبال خاطراتت...

جاده ها بی انتها...

بعد رفتن تو...

خانه ام سوت و کور...

سرد و بی روح...

باران بی ترانه...

می چکد از ناودان خیال...

روح خسته ام...

اسیر خاطرات...

 

 
چهار شنبه 19 بهمن 1390برچسب:, :: 12:54 :: نويسنده : ساوالان

زندگی به من آموخت که چگونه گریه کنم اما گریه به من نیاموخت که چگونه زندگی کنم.....تو نیز به من آموختی چگونه دوست بدارم اما به من نیاموختی که چگونه تو رو فراموش کنم

 
چهار شنبه 19 بهمن 1390برچسب:, :: 12:27 :: نويسنده : ساوالان

چشمانش پر از اشک بود

به من نگاه کردو گفت مرا دوست داری؟

به چشمانش خیره شدم،

 قطره های اشک را از چشمانش زدودم

و خداحافظی کردم، روزی دیگر که او را دیدم،

 آنقدر خوشحال شد که خود را در آغوش من انداخت

 و سرش را روی سینه ام گذاشت و گفت

 اگر مرا دوست داری امروز بگو…!

ماه ها گذشت و در بستر بیماری افتاده بود،

به دیدارش رفتم و کنارش نشستم

 و او را نگاه کردم و گفت بگو دوستم داری…!

می ترسم دیگر هیچگاه این کلمه را از دهانت نشنوم،

 ولی هیچ حرفی نزدم به غیر از خداحافظی…!

وقتی بار دیگر به سراغش رفتم

 روی صورتش پارچه سفیدی بود،

 وحشت زده و حیران پارچه را کنار زدم،

 تازه فهمیدم چقدر دوستش داشتم…

امروز روز مرگ من است،

مرگ احساسم، مرگ عاطفه هایم

امروز او می رود

ومرا با یک دنیا غم بر جا می گذارد

او می رود بی آنکه بداند

به حد پرستش دوستش دارم…

 

 
دو شنبه 3 بهمن 1390برچسب:, :: 1:23 :: نويسنده : ساوالان

 
دو شنبه 3 بهمن 1390برچسب:, :: 1:12 :: نويسنده : ساوالان