شقایق اینجا من خیلی غریبم آخه اینجا کسی عاشق نمیشه
هر چه می خواهد دل تنگت بگو...
درباره وبلاگ


به وبلاگ من خوش آمدید

پيوندها
زنی در آستانۀ فصلی سرد
01melodi07
ღ بـهـتـریـن شـعـرهــایی که خــونـدم ღ
دير گاهيست كه من تنها مانده ام پشت اين ديوار غمها مانده ام
منو عشقم
مهرا پیتاژ عشقم ررررررفت
عشق من
مـحـمـد جـــــان دوسـتـت دارم
تا شقایق هست زندگی باید کرد
کوچه های خاطره
عنوان لینک
کیت اگزوز
زنون قوی
چراغ لیزری دوچرخه

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان شقایق اینجا من خیلی غریبم آخه اینجا کسی عاشق نمیشه و آدرس shagayeg.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.









ورود اعضا:

نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 12
بازدید دیروز : 15
بازدید هفته : 41
بازدید ماه : 293
بازدید کل : 11028
تعداد مطالب : 110
تعداد نظرات : 33
تعداد آنلاین : 1

Alternative content


نويسندگان
ساوالان
m

آخرین مطالب
<-PostTitle->


 
پنج شنبه 26 آبان 1390برچسب:, :: 18:37 :: نويسنده : ساوالان

 


می ترسم از نبودنت

و از بودنت بیشتر!

نداشتن تو ویرانم میکند

و داشتنت متوقفم!

وقتی نیستی کسی را نمی خواهم

... و وقتی هستی” تو را” می خواهم

رنگهایم بی تو سیاه است و در کنارت خاکستری ام

خداحافظی ات به جنونم می کشاند


 

 
پنج شنبه 26 آبان 1390برچسب:, :: 18:30 :: نويسنده : ساوالان


چه مدت گذشته؟ حسابش را داری؟ من حسابش را دارم، حساب دقایقش را هم دارم. اما چه فایده.. تو رفته‌ای بدون آنکه برای آخرین بار مرا ببوسی برای آخرین بار بگویی دوستت دارم. و من، من تنها مانده‌ام بدون آنکه ببینمت و تو رفتی. آخرین حرفت چه بود؟ از من هم چیزی پرسیدی حرفی از من هم زدی؟ و من تنها مانده‌ام و نمی دانم با این بی‌کسی چه کنم با این بی‌توئی که تا عمق جانم چنگ می‌زند و باید با این بی‌توئی روزهای زیا...دی را پشت سربگذارم راه درازی در پیش دارم. راهی پر از تنهایی پر از دلتنگی و من مانده ام با این یکنواختی چه کنم با نبود تو... راستی تو هم دلتنگ می‌شوی؟ یاد خاطرات مشترکمان می‌افتی؟ من هر روز هر لحظه را با خاطرات تو زندگی می‌کنم. هر صبح که بیدار می‌شوم روی دیوار اتاق یک خط می‌کشم که امروز هم بی تو شروع شد.. تو، تو چه می‌کنی؟

من هر لحظه‌ام پر از توست پر از حضور تو من به لحظه‌هایی که باهم داشتیم و به لحظه‌هایی که می‌توانستیم داشته باشیم فکر می‌کنم؛ مقصر که بود من؟ تو؟ یا زمانه...

چه مدت گذشته؟ حسابش را داری؟ من حسابش را دارم، حساب دقایقش ....

 

 
شنبه 21 آبان 1390برچسب:, :: 23:49 :: نويسنده : ساوالان

 

 کاش می دانستی تواگر می ماندی آسمان دل من آبی بود

گرچه کوچ بی خبر وآنی بود

لیک راهت اینبار سخت و بارانی بود

کاش می دانستی

تو اگر می ماندی خلوتم مثل قدیم غرق در شادی بود

زندگی جاری بود آسمان دل من آبی بود

کاش می دانستم

آخرین دیدار است کاش می گفتم من که عزیزم بودی

واگر می ماندی شب تنهایی من با تو مهتابی بود

کاش می دانستی جایت انجا چقدر خالی بود...

 
جمعه 20 آبان 1390برچسب:, :: 12:0 :: نويسنده : ساوالان


اگه خیلی عاشقت بودم...بی خیال...
اگه خیلی دوستت داشتم...بی خیال...
اگه دنیام بودی و دنیامو ربودی...بی خیال...
بی خیال اگه تا آخرین نفس پشتت بودم و تو باورم نکردی...
بی خیال اگه تو بی محلی میکردی و من عاشق می موندم...
بی خیال اگه تو قلبمو میشکستی و من، فقط سکوت میکردم...
آره...بی خیال...اگه تولدم شد و جز یه پیام خالی، خبری ازت نیومد...
بی خیال اگه تا صبح منتظر بودم و بازم بی خبر موندم...
بی خیال اگه غرورمو شکستی و دم نزدم...
خب بی خیال اگه تو دنیا، هیشکی رو قد تو دوست نداشتم...
خب بی خیال اگه سر رو شونه ی هیشکی جز تو نذاشتم...
بی خیال اگه جز دستای تو، دستای هیشکیو نگرفتم...
بی خیال اگه انقد بد بودم...که فراموشت نکردم...
بی خیال...
چون دیگه نه من به تو میرسم و نه تو به من...
چون میدونم دیگه انتظار...معنایی نداره...
چون میدونم حالا سر رو شونه ی کس دیگه آروم میگیری...
میگم بی خیال...
چون دیگه تو رویامم چشمای نازتو تو چشمام نمیبینم...
چون دیگه تو خیالمم دستاتو تو دستام نمیگیرم...
چون دیگه انقد از هم دوریم...که انتظار...مثه باریدن بارون، وسط بیابونه...
قبل اینکه به خاک برسه، برمیگرده...
بی خیال اگه انقد شکستم که نمیشه دوباره بلند شم...
اگه عاشقونه عاشقت بودم تا عاشقت کنم و تو عاشق نشدی...بی خیال...
اگه تنها موندم تا تنهایی تو رو با تنهاییه خودم تنها نذارم...بی خیال...
اگه دیروزمو سوزوندم...تا امروز با من باشی و حتی فردا هم به تو نمیرسم...بازم بی خیال...
اشکال نداره...اگه انقد دوستت داره که نمیتونه بی خیالت شه...بی خیال...
اگه انقد میخوادتت که، براش مثه نفس شدی...بی خیال...
اما کاش وقتی نفسمو از من میگرفت...میشد بگه حالا که نفس یکی دیگه ای...بی خیال...
خونه مون سرد و تاریکه...
حتی تولدم برام مثه مرگ سیاهه...
دستای سردم هنوز رفتنتو باور نکردن...
گوشیمم هنوز به یاد تو گاهی بیخودی تک زنگ میزنه...
چشمام یه روزا، خود به خود به یادت پر از اشک میشن...
اگه این همه وابسته توامو تو حتی به من عادتم نداری...بی خیــــــال...
ولی ای کاش...وقتی بی خیال همه این چیزا که میشی...
من بیام تو یادتو...یادت بمونه...چقد دوستت داشتم...
اونوقت شاید انقد آسون نتونی جلو خاطراتم بنویسی...بی خیال...
زیر بارون که به یادت قدم میزنم...
اشک چشمام که لای قطره های بارون گم میشه و کسی که اشکامو نمیبینه...
گاهی با هر اشکم اسم تورو صدا میکنم...
اگه خیلی از من گذشتی و هنوزم اسمت...
حتی لای قطره های بارون تو یادمه...بی خیال...
روز تولدم...
از صبح تا شب چشم به راهت دوختم...
گفتم برمیگردی...لااقل واسه یه تبریک خشک و خالی زنگ میزنی و حتی اگه من خیلی نامردم...
تو انقد معرفت داری که با صدای گرم خودت...تولدمو تبریک بگی و به هرحال...
اگه انقد بدم که این حقو بهم ندادی...بی خیال...
تموم جسممو تو خاک و خون نشوندی و تموم اشکامو به قلبم آتیش کردی...اما...
با این همه...اگه حتی که شکستم، سکوت کردم...بی خیال...
اگه جلو چشمام دستای اون زنجیر جدایی رو تو دستات فشردی...
اگه من اشک ریختم و دست تو دستاش...تو خندیدی...
اگه من صدبار مردم و تو صدبار متولد شدی...
باشه اشکال نداره...بازم میگم بی خیال...
اگه سهم من از با تو بودن...اشک و زاری شد...
اگه سهم من از لبخند تو...شکستن و بی کسی شد...
و اگه دار و ندار من از تو...یه قاب عکس خالی شد...
باشه...عیب نداره...چشمامو میبندمو بازم میگم...بی خیال...
اما بیخیال قلبی که با رفتن از تپش ایستاد نشو...
بی خیال احساس من شدی...اما لااقل بیخیال احساس این خونه نشو...
غرورمو له کردی و حتی تا رویاتم بیخیال من شدی...
خب در عوض حرمت دستای سردمو تنها نذار...
عاشقت بودم...اما به تموم عشق و احساسم گفتی بیخیال...
ولی پس بیخیال انتظار این دل شکسته نشو...
من با رفتنت شکستم...مردم و نابود شدم...بیخیال...
اما لااقل بیخیال جسم بی جون و عاشقم نباش...
اگه هرچی گفتم برگرد...هرچی گفتم بمون...بیخیال...
اما اگه گفتم منو از یاد نبر...بی خیال نشو...
اگرچه دنیام ربودی...
اگرچه گفتی دوسم نداری...
اگرچه اونکه میگفتی نبودی...
هرچی که عاشقت بودم و تو منو از خودت روندی...بی خیال...
اگه عاشقونه اسمتو فریاد زدمو گفتم دوستت دارم...بیخیال...
اگه هرثانیه قلبم به عشق تو تپید بی خیال...
اما خواهشا...
حتی اگه بیخیال تموم این بی خیالیا میشی...
وقتی تو دفترچه خاطراتت...
به اسم من میرسی...خطش نزن...جلوش ننویس...
...
بی خیــــــــال...
...

 

 
پنج شنبه 19 آبان 1390برچسب:, :: 20:46 :: نويسنده : ساوالان

 

ما بدهکاریم . . .

به یکدیگر . . . و به تمام دوستت دارم های نا گفته ای که

پشت دیوار غرورمان ماندند و ما آنها را بلعیدیم تا . . .

نشان دهیم منطقی هستیم . . .

 

 

 

 
پنج شنبه 19 آبان 1390برچسب:, :: 20:32 :: نويسنده : ساوالان


هنگامی که آوازه کوچت
بی محابا در دل شب می پیچد
سکوت
داغی است بر زبان سایه ها
باز هم یادت
شرری می شود بر قامت باران های اشک
این جا میان غم آباد تنهایی
به امید احیای خاطره ای متروک
روزها گریبان گیر آفتابم
و شب ها
دست به دامن مهتاب
نمی گویم فراموشم نکن هرگز
ولی گاهی به یاد آور
رفیقی را که میدانم نخواهی رفت از یادش....
 
پنج شنبه 19 آبان 1390برچسب:, :: 20:24 :: نويسنده : ساوالان

 
پنج شنبه 19 آبان 1390برچسب:, :: 20:22 :: نويسنده : ساوالان

 


گر کسی مرا خواســـــــت
بگویید رفته باران تماشـــــاکند

و اگــــر باز،اصرار کــــــــرد
بگویید برای دیدن طوفانها رفته است

اگر بازهم سماجت کـــــــرد
بگویید رفته است،تا دیگــــــر
باز نگــــــــــردد.....

 


 
پنج شنبه 19 آبان 1390برچسب:, :: 19:17 :: نويسنده : ساوالان


 

چه کسی بعد از من

غبار چشم هایت را می دزد ؟

چه کسی بعد از من

سکوت تنهایت را گلباران می کند ؟

چه کسی بعد از من

عمق دلتنگیت را ساز می شود ؟

چه کسی بعد از من

به یاد دلگویه هایت اشک می ریزد ؟

چه کسی بعد از من

دلیل خوابگردی شبانه ات می شود ؟

 

چه کسی بعد از من

بهانه بازیگوشی زلفت با باد می شود ؟

چه کسی بعداز من

دست تنهایی تو را می گیرد ؟

چه کسی

فاجعه عاشقی کردنت را تکرار می کند ؟

چه کسی

رسوایی چشم هایت را پنهان می کند ؟

چه کسی بعد از من

غریق نجات شعر های به گل نشسته ات می شود ؟

 

چه کسی بعد از من

موج خاطراتت را شانه می کند ؟

چه کسی بعد از من

نامت را روزی هزاران بار فریاد می زند ؟

چه کسی بعد از من

 مرا در تو تکرار می کند ؟ 

 

 


 

 
پنج شنبه 19 آبان 1390برچسب:, :: 19:6 :: نويسنده : ساوالان


دوباره شب شد و دوباره دیدمت، اما خیال بود!

تو کنار من و... من نزدیک دیدمت!

نه... محال بود!

چشمهای عاشق من خیره ی نگاه تو و...

چشمهای مهربان و پاک تو چه زلال بود!

پاییز بود و کوچه و کوچه گردی های من

تو بودی و با تو کوچه مون چه بی مثال بود

درخت آرزوهای محالم بودی و صد افسوس

یک عمر به انتظار میوه بودم و... کال کال بود!

گفتم کمی بمان، دیده بارانی و دیدنی ست

گفتی نیست مجال ماندنم...

ولیکن مجال بود!

عمر رفت و تمام سهم تو از من، نگاه بود

سهم من اما از عبور تو، رنج و ملال بود!

شب رفت و ماه گم شد و خوابم حرام شد...

اما نه...

با خیال روی تو،

خوابم حلال بود!  

 
سه شنبه 17 آبان 1390برچسب:, :: 14:31 :: نويسنده : ساوالان

 دیشب با خیالت،

خواستم شعری بگویم

شعری از ستاره باران هوای تو بگویم

از نگاه مهربانت

از صدای دلنشینت

از تو و عطر لبانت

شعری با صدای غمبارم سرودم...

دیشب با خیالت،

از جاده عشق گذر کردم

تو نبودی که ببینی

به چه حالی من سفر کردم

کوه و دشت از تو به من می گفتند

ابر و باران نام تو را می خواندند

من به عشقت

همچو پروانه شدم

با خیالت، خیس و بارانی شدم...

دیشب، با خیالت

شعرهایم را ز بر کردم

تو نبودی پیشم اما

با یاد مهربانت

شب را به سر کردم

جز تو و یاد قشنگت

کسی همراه نبود

کسی از حال منه شب زده آگاه نبود...

آه... ای مهتاب من!

ای ستاره... مهربان... کمیاب من!

تو بمان با من،

برتاب و بیا

این تو و این جان بی مقدار من... 

 

 
سه شنبه 17 آبان 1390برچسب:, :: 14:1 :: نويسنده : ساوالان

 

 مهربونم
کاش میدانستی چه دردی در این صدا زدن ها نهفته
کاش می دیدی تمام اشتیاق و حسرتی که در پشت خیسی چشمانم
مات و مبهم به زنجیر کشیده شده
داغی اشکهایم گرمی نگاهت را بر گونه هایم حمل می کنند
دلم تنگ است
دلم برایت تنگ است
دلم برای با تو بودن تنگ است
میدانی....دلم برای حرف هایت
درد دلهایت
برای نوازش هایت
دلم بدجوری برایت تنگ شده
اشتیاق تلخ تمام وجودم را در بر گرفته....
 

 

 

 
سه شنبه 17 آبان 1390برچسب:, :: 13:48 :: نويسنده : ساوالان

 


دیشب با خیال تو به مهتاب سفر کردم
از کنار شاخه بید زمان، از یاد تو گذر کردم
این بار باز نگاهت، همچون صدایت، غم پنهانی داشت
زخم های دیرنت سرپوشی از پریشانی داشت...

 


من با خیال تو، دیشب از جاده ی بی انتهای شب گذر کردم
این بار باز هم از حسادت به مهتاب نظر نکردم
بی تو مرا، مهتاب رنگی دگر است
زلف های پریشان شب برایم غم دگرست
بی تو، شب برایم کابوسی از آخرین نگاه توست
چشمان پرشور تو در شب برایم فانوس راه
باز کابوس رفتن تو در خیالم نقش می بست
با زلفی پریشان ، با زخم دیرینت، سوار بر دوش باد
و کابوس رفتنت مرا به آتش کشید...

 


بی تو بودن و بی تو به مهتاب نگاه کردن
برایم درد و کینه و آه و حسرت...

 


دیشب با خیال یاد تو
شب را به صبح سر کردم
این بار هم باز از روی خجالت به تو نظر نکردم
بی تو بودن و بی تو به مهتاب نگاه کردن،

 

برای من کابوسی از رفتن دیرینه توست... 

 

 

 

 
شنبه 14 آبان 1390برچسب:, :: 20:13 :: نويسنده : ساوالان


امشب باز قطرات اشک بیقرارانه تو را فریاد می زنند .

بغضی راه گلویم را بسته ....

نمیدانم شاید همین عشق است که می خواهد فریاد برآورد!

اما دیگر تاب و توانی برایش باقی نمانده .

هنوز هم قلبم با هر طپش تو را جست و جو می کند

اما اینجا فقط غمی است که از زیبایی یک عشق به یادگار ماند 

 
شنبه 14 آبان 1390برچسب:, :: 19:56 :: نويسنده : ساوالان


دوٍست دارم

من عشق را در تو

تو را در دل

دل را در موقع تپیدن

و تپیدن را به خاطر تو دوست دارم

من غم را در سکوت

سکوت را در شب

شب را در بستر

وبستر را برای اندیشیدن به خاطر تو دوست دارم

من بهار را به خاطر شکوفه هایش

زندگی را به خاطر زیبایی اش

و زیبایی اش را به خاطر تو دوست دارم

ودنیا را به خاطر خدایی که تو را خلق کرد دوست دارم


 

 
شنبه 14 آبان 1390برچسب:, :: 19:16 :: نويسنده : ساوالان

www.ilovey0u.com

دلم برای کسی تنگ است www.ilovey0u.com
www.ilovey0u.comکه چشمهای قشنگش را www.ilovey0u.com
www.ilovey0u.comبه عمق آبی دریا می دوخت hamtaraneh.com
www.ilovey0u.comو شعر های قشنگی چون پرواز پرنده ها می خواند hamtaraneh.com
www.ilovey0u.comدلم برای کسی تنگ است www.ilovey0u.com
hamtaraneh.comکسی که خالی وجودم را از خود پر می کرد hamtaraneh.com
hamtaraneh.comو پری دلم را با وجود خود خالی www.ilovey0u.com
www.ilovey0u.comدلم برای کسی تنگ است www.ilovey0u.com
www.ilovey0u.comکسی که بی من ماند hamtaraneh.com
hamtaraneh.comhamtaraneh.comکسی که با من نیست hamtaraneh.comhamtaraneh.com
www.ilovey0u.comدلم برای کسی تنگ استwww.ilovey0u.com
www.ilovey0u.comکه بیاید www.ilovey0u.com
hamtaraneh.comو به هر رفتنی پایان دهد hamtaraneh.com
www.ilovey0u.comدلم برای کسی تنگ است www.ilovey0u.com
hamtaraneh.comکه آمد hamtaraneh.com
www.ilovey0u.comرفت www.ilovey0u.com
www.ilovey0u.com...... و پایان داد www.ilovey0u.com
www.ilovey0u.comکسی .... hamtaraneh.com

www.ilovey0u.comکسی که من همیشه دلم برایش تنگ می شود...  www.ilovey0u.com

 

 
شنبه 14 آبان 1390برچسب:, :: 19:7 :: نويسنده : ساوالان

پارسال زیر باران، با او راه می رفتم ...
امّا...

امسال، راه رفتنش را با دیگری، زیر باران اشکهایم دیدم...

شاید باران پارسال، اشکهای شخصی دیگر بود!!!

 
شنبه 14 آبان 1390برچسب:, :: 18:57 :: نويسنده : ساوالان

دلتنگی‌های آدمی را 
باد ترانه‌ای می‌خواند،
رویاهایش را 
آسمان پرستاره نادیده می‌گیرد، 
و هر دانه برفی
به اشکی نریخته می‌ماند.

سکوت،  
سرشار از سخنان ناگفته است؛
از حرکات ناکرده،
اعتراف به عشق‌های نهان
و شگفتی‌های بر زبان نیامده.

در این سکوت،
حقیقت ما نهفته است.
حقیقت تو
و من.

 
شنبه 14 آبان 1390برچسب:, :: 18:53 :: نويسنده : ساوالان

این روزها که می گذرد یک ترانه تلخ قصه ی تنهایی های مرا می سراید سمفونی گوش خراشی است روزهاست پنبه دگر فایده ندارد ……باید باور کنم تنهایم
 
شنبه 14 آبان 1390برچسب:, :: 18:50 :: نويسنده : ساوالان

تازگــی ها جنس ِ دلَـــم عوض شده است!

چیـــزی شبیه ِ شیشـــه !

شیشــه ای پُــر از حَرف های ِ نگفتـــه

کــ ِ هــی بالا و پایین مــی پَـرنــد

تا شایـَــد راهـ ِ نجاتــی بیابَـند و رهــا شونــد

در جاری ِ چــشم هایَـــم...

انگار راهـ ِ چــشم هایَــم را نَرفتــه از حفظَنــد!

کــ ِ اینطـــور بـــی مهابا در سُکـــوت ،

نگــاه ِ سَــراپــا بــی قرارمـ ،

فریــاد ِ رهایـــی مــی زننــد!

مـــی تَرسَـــم...!

مـــی تَرسَــم از ایـــن جَستُ خیـــزهای ِ بـــی رحمانه شــان

کاشــ دیــوار ِ دلَـــم تَــرَکــ نَخـــورد!

 

کــاشــ